بايد کمک کني ، کمرم را شکسته اند
بالم نمي دهند ، پرم را شکسته اند
نه راه پيش مانده برايم نه راه پس
پل هاي امن ِ پشت سرم را شکسته اند
هم ريشه هاي پير مرا خشک کرده اند
هم شاخه هاي تازه ترم را شکسته اند
حتي مرا نشان خودم هم نمي دهند
آيينه هاي دور و برم را شکسته اند
گل هاي قاصدک خبرم را نمي برند
پاي هميشه ي سفرم را شکسته اند
حالا تو نيستي و دهان هاي هرزه گو
با سنگ ِ حرف ِ مُفت ، سرم را شکسته اند
نظرات شما عزیزان:
|